استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➊➏}
سارا:اون مرتیکه ای که میگی مثل پسر منه از بچگی بزرگش کردم...
جینهو:پس مادر پدر نداشته؟؟
سارا:اون از بچگی سختی های زیادی کشیده ، مامان اون ناخواسته باردار شد و هیونجین و به دنیا آورد، درسته پسرش بود اما مثل یه غریبه باهاش رفتار میکرد ، انگار نامادریشه ، از شانس هیونجین من اونموقع تازه اومده بودم و اینجا کار میکردم و وقتی اون پسر و دیدم خیلی دلم براش سوخت توی خانواده ای به این بزرگی اینطوری شده ، تصمیم گرفتم خودم بزرگش کنم
اینطوری نگاش نکن اون قلب خیلی پاکی داره
جینهو: هع اون؟
سارا:ولش کن فعلا استراحت کن
جینهو: راستی اسمشونو میتونم بدونم؟؟
سارا:سارا ، اسم من ساراست
جینهو: خوشبختم سارا
سارا:فعلا استراحت کن از جاتم تکون نخور میدونی که چی میشه؟؟
جینهو: اره
سارا:خوبه*رفت*
.
.
نیم ساعت بعد:/
هوپی: نامجون انگار یکی داره میاد اینجا
جیهوپ سریع رفت پیش نامجون و خواست سیستما زو به حالت اولیه برگردونه که هیونجین وارد میشه:
بهههههه بر دو شازده پسر ، اینجا چه غلطی میکنین؟؟
نامی:همون غلطی که از اول باید میکردم
هیونجین: هع باشه خودت خواستی
.
.
جیمین: ت..تهیونگ حالت خوبه؟ فک کنم اومدن
ته:ک.. کیا؟
جیمین: قرار بود بیایم نجاتتون بدیم
ته:ن..نجات؟*از حال رفت*
جیمین: تهیونگ؟؟بیدار شو ، بیدار شو باید از اینجا بریم بیرون
کوک:ت..تهیونگ؟
جیمین:کجایی پس تو اخه؟؟
کوک:بابا سرم شلوغ بود(همون سگه)
جیمین:خوب بیا کمک کن بدو
کوک:اوکی
جیمین به کمک جونگکوک تهیونگ و از محوطه خارج کردن
کوک:من میرم کمک بقیه
جیمین:اوکی
.
.
هوپی:بدو باید از اینجا بریم بیرون تا بقیه رو خبر نکردن
شوگا:اوکی
فلش بک به موقعی که هیونجین خواست به جیهوپ و نامجون حمله کنه:/
شوگا از پشت با یه حرکت زد تو گردن هیونجین و اونو بیهوش کرد
پ.ف:/
هوپی:کوک جیمین و ته رو برد بیرون
نامی: خوب بدویین بریم بیرون
شوگا:و..ولی جینهو؟؟
هوپی:اگه اینجا بود که هیونجین مارو همون اول گیر مینداخت بدویین بریم بیرون
....
جیمین و ته سوار ماشین شدن
جیمین: تهیونگ بیدار شو؟ توروخودا .. بخاطر مادرت بخاطر جینهو، بخاطر ما*گریه*
من اشتباه کردم بیدار شو
....
لطفا گزارش نکنین چون چیز بدی توشون نیست ، که پیجم بخواد بخاطرشون بسته بشه ...
جینهو:پس مادر پدر نداشته؟؟
سارا:اون از بچگی سختی های زیادی کشیده ، مامان اون ناخواسته باردار شد و هیونجین و به دنیا آورد، درسته پسرش بود اما مثل یه غریبه باهاش رفتار میکرد ، انگار نامادریشه ، از شانس هیونجین من اونموقع تازه اومده بودم و اینجا کار میکردم و وقتی اون پسر و دیدم خیلی دلم براش سوخت توی خانواده ای به این بزرگی اینطوری شده ، تصمیم گرفتم خودم بزرگش کنم
اینطوری نگاش نکن اون قلب خیلی پاکی داره
جینهو: هع اون؟
سارا:ولش کن فعلا استراحت کن
جینهو: راستی اسمشونو میتونم بدونم؟؟
سارا:سارا ، اسم من ساراست
جینهو: خوشبختم سارا
سارا:فعلا استراحت کن از جاتم تکون نخور میدونی که چی میشه؟؟
جینهو: اره
سارا:خوبه*رفت*
.
.
نیم ساعت بعد:/
هوپی: نامجون انگار یکی داره میاد اینجا
جیهوپ سریع رفت پیش نامجون و خواست سیستما زو به حالت اولیه برگردونه که هیونجین وارد میشه:
بهههههه بر دو شازده پسر ، اینجا چه غلطی میکنین؟؟
نامی:همون غلطی که از اول باید میکردم
هیونجین: هع باشه خودت خواستی
.
.
جیمین: ت..تهیونگ حالت خوبه؟ فک کنم اومدن
ته:ک.. کیا؟
جیمین: قرار بود بیایم نجاتتون بدیم
ته:ن..نجات؟*از حال رفت*
جیمین: تهیونگ؟؟بیدار شو ، بیدار شو باید از اینجا بریم بیرون
کوک:ت..تهیونگ؟
جیمین:کجایی پس تو اخه؟؟
کوک:بابا سرم شلوغ بود(همون سگه)
جیمین:خوب بیا کمک کن بدو
کوک:اوکی
جیمین به کمک جونگکوک تهیونگ و از محوطه خارج کردن
کوک:من میرم کمک بقیه
جیمین:اوکی
.
.
هوپی:بدو باید از اینجا بریم بیرون تا بقیه رو خبر نکردن
شوگا:اوکی
فلش بک به موقعی که هیونجین خواست به جیهوپ و نامجون حمله کنه:/
شوگا از پشت با یه حرکت زد تو گردن هیونجین و اونو بیهوش کرد
پ.ف:/
هوپی:کوک جیمین و ته رو برد بیرون
نامی: خوب بدویین بریم بیرون
شوگا:و..ولی جینهو؟؟
هوپی:اگه اینجا بود که هیونجین مارو همون اول گیر مینداخت بدویین بریم بیرون
....
جیمین و ته سوار ماشین شدن
جیمین: تهیونگ بیدار شو؟ توروخودا .. بخاطر مادرت بخاطر جینهو، بخاطر ما*گریه*
من اشتباه کردم بیدار شو
....
لطفا گزارش نکنین چون چیز بدی توشون نیست ، که پیجم بخواد بخاطرشون بسته بشه ...
۳۴.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.